
فالورد یقول لا تبالوا
و العشق یصیحکم جهارا
الخلد لکم فلا تزالوا
و الحسن علی البها تجلی
و السکر حواه و الکمال
من کان مخرسا جمادا
الیوم تکلموا و قالوا
من کان مبلسا قنوطا
ذابوا و تضاحکوا و نالوا
من بعد فان تروا غضوبا
ماذا غضب فذا دلال
ای مبارک ز تو صبوح و صباح ای مظفر فر از تو قلب و جناح ای شراب طهور از کف حور بر…
در خلاصه عشق آخر شیوه اسلام کو در کشوف مشکلاتش صاحب اعلام کو آهوی عرشی که او خود عاشق نافه خود است…
آری ستیزه می کن تا من همیستیزم چندین زبون نیم که ز استیز تو گریزم از حیله خواب رفتی هر سوی می…
خبر واده کز این دنیای فانی به تلخی میروی یا شادمانی عجب یارا ز اصحاب شمالی عجب ز اصحاب ایمان و امانی…
گر وسوسه ره دهی به گوشی افسرده شوی بدان ز جوشی آن گرمی چشم را که داری نیش زهر است و شکل…
ندا رسید به جانها ز خسرو منصور نظر به حلقه مردان چه میکنید از دور چو آفتاب برآمد چه خفتهاند این خلق…
نی دیده هر دلی را دیدار مینماید نی هر خسیس را شه رخسار مینماید الا حقیر ما را الا خسیس ما را…
چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر چونک ببردی دلی، پردهٔ او را مدر چشم تو چون ره زند، رهزده را…