
ابشر ثم ابشر یا مؤتمن
اقترب الوصل و افنی المحن
ابشر ثم ابشر یا مؤتمن
اقترب الوصل و افنی المحن
فاجتمعوا نقضی ما فاتنا
من سکر یلقبام الفتن
قد قدم الساقی نعم السقا
قد قرب المنزل نعم الوطن
کار تو این است که دل پروری
پرورش آمد همه کار چمن
خلدک الله لنا ساقیا
انت لنا البر ولی المنن
نحن عطاش سندی فاسقنا
من سکر یقطع راس الحزن
ینشئنا صفوته نشأه
طیبه السر ملیح العلن
ترک کن این گفت و همیباش جفت
و اغتنم الفرض و خل السنن
فاغتنم السکر و زمزم لنا
تن تنتن تن تنتن تن تنن
قد ظهر الصبح و خل الحرس
قد وضع الحرب فخل المحن
طیبنا الراح و نعم المطیب
و اختلط الشهد لنا باللبن
نطمع فی الزاید فازدد لنا
فاسق و اسرف سرفا مشبعا
سن لنا سنتک المرتضی
رن لنا رنه ظبی الاغن
نخ هنا جمله بعراننا
لیس علی الارض کهذا العطن
من هو لا یغبط هذ السقا
من هو لا یعبد هذ الوثن
ما لرسالات هوی منتهی
فاقنع بالاوجز یا ممتحن
قد سکر القوم و نام الندیم
نشرب بالوحده نحن اذن
مفتعلن مفتعلن مفتعل
فعلللن فعلللن فعللن
ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نه از سر تو برون کن هی سودای گدایانه در بزم چنان شاهی در…
سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری سر خنب برگشای و برسان شراب ناری چه شود اگر ز عیسی دو سه…
تو خدای خویی تو صفات هویی تو یکی نباشی تو هزارتویی به یکی عنایت به یکی کفایت ز غم و جنایت همه…
آوخ آوخ چو من وفاداری در تمنای چون تو خونخواری آوخ آوخ طبیب خونریزی بر سر زار زار بیماری آن جفاها که…
یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من بر کنار چشمه خفته در میان نسترن حلقه کرده دست بسته حوریان بر…
ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد مرغت شکار گردد صید حلال گیرد مه میدود چو آیی در ظل آفتابی بدری…
پرکندگی از نفاق خیزد پیروزی از اتفاق خیزد تو ناز کنی و یار تو ناز چون ناز دو شد طلاق خیزد ور…
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش هر آنچ از فقر کار…