
آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی
خود نیست به جز آن مه این هست چنین یا نی
آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی
خود نیست به جز آن مه این هست چنین یا نی
در هر ره و هر پیشه در لشکر اندیشه
هر چستی و هر سستی آید ز کمین یا نی
آن رسته خویش خود دیده پس و پیش خود
ایمن بود و فارغ از روز پسین یا نی
در هر قدمی دامی چون شکر و بادامی
زین دام امان یابد جز جان امین یا نی
گر باغ یقین خواهی پس رخت منه بر ظن
ظن ار چه بود عالی باشد چو یقین یا نی
برانید برانید که تا بازنمانید بدانید بدانید که در عین عیانید بتازید بتازید که چالاک سوارید بنازید بنازید که خوبان جهانید چه…
یکی گولی همیخواهم که در دلبر نظر دارد نمیخواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد دلی همچون صدف خواهم که در جان…
گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی وگر یارم فقیرستی ز زر فارغ چه غم بودی خدایا حرمت مردان…
بانگ تسبیح بشنو از بالا پس تو هم سبح اسمه الاعلی گل و سنبل چرد دلت چون یافت مرغزاری که اخرج المرعی…
چهره شرمگین تو بستد شرمگان من شور تو کرد عاقبت فتنه و شر مکان من مه که نشانده تو است لابه کنان…
چند گویی که چه چارهست و مرا درمان چیست چاره جوینده که کردهست تو را خود آن چیست چند باشد غم آنت…
قصد سرم داری خنجر به مشت خوشتر از این نیز توانیم کُشت برگ گل از لطف تو نرمی بیافت بر مثل خار…
ز سوز شوق دل من همیزند عللا که بوک دررسدش از جناب وصل صلا دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید…