آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی در دل چگونه آید از راه بیقیاسی گر گویی میشناسم لاف بزرگ…
ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی شادی هر مسلمان کوری هر فسوسی هر روز خطبهای نو هر شام گردکی…
چون زخمه رجا را بر تار میکشانی کاهل روان ره را در کار میکشانی ای عشق چون درآیی در لطف و دلربایی…
ای گوهر خدایی آیینه معانی هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی عرش از خدای پرسد کاین تاب کیست بر من…
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی ما خود…
طبع چیزی نو به نو خواهد همی چیز نو نو راهرو خواهد همی سر نو خواهی که تا خندان شود سر دو…
میزنم حلقهٔ درِ هر خانهای هست در کوی شما دیوانهای؟! مرغ جان دیوانهٔ آن دام شد دام عشق دلبری دُردانهای عقلها نعرهزنان…
گر سران را بیسری درواستی سرنگونان را سری درواستی از برای شرح آتشهای غم یا زبانی یا دلی برجاستی یا شعاعی زان…
ای بهار سبز و تر شاد آمدی وی نگار سیمبر شاد آمدی درفکندی در سر و جان فتنهای ای حیات جان و…
ساقی این جا هست ای مولا؟ بلی ره دهد ما را بر آن بالا؟ بلی پیش آن لبهای آریگوی او بنده گردد…
هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می هم بهاری در میان ماه دی هر طرف از عشق تو پَر سوخته…
باد بین اندر سرم از بادهای نوش کردم از کف شهزادهای جان چو اندر بادهٔ او غوطه خورْد بر سر آمد تابناکی…