ز آفتاب سعادت مرا شراباتست که ذرههای تنم حلقه خراباتست صلای چهره خورشید ما که فردوسست صلای سایه زلفین او که جناتست…
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست چو ساغرم دل پرخون من…
ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست بهانه کن که بتان را بهانه آیینست از آن لب شکرینت بهانههای دروغ به جای…
به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست ولی او نشوم کو ز اولیای تو نیست مباد جانم…
چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست سزای…
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست سرو بلندم تو را راست نشانی دهم راستتر…
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست ما به فلک بودهایم یار…
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست درج عطا شد پدید غره دریا…
کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست طوطی گویا شدم چون شکرستانم اوست بلبل…
باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست گرچه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود…
آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست سخت روان میرود سرو خرامان کیست حلقه آن جعد او سلسله پای کیست زلف…
با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست آنک از او آگهست از همه عالم بریست آه که چه بیبهرهاند باخبران زانک…