هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست به هر چه روی نهی بیوی ار نکوست بدست چو مغز خام…
سه روز شد که نگارین من دگرگونست شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست به چشمهای که در او آب زندگانی بود…
به حق چشم خمار لطیف تابانت به حلقه حلقهٔ آن طرهٔ پریشانت بدان حلاوت بیمر و تنگهای شکر که تعبیهست در آن لعل شکرافشانت…
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات به هر که قدر تو دانست میدهند برات هلالوار ز راه دراز میآیند برای…
در این سلام مرا با تو دار و گیر جداست دمی عظیم نهانست و در حجاب خداست ز چنگ سخت عجیبست آن…
اگر تو مست وصالی، رخ تو ترش چراست؟ برون شیشه ز حال درون شیشه گواست پدید باشد مستی میان صد هشیار ز…
مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست همیشه سجده گهم آستان خرگه توست به هر شبی کشدم تا به روز…
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست چرا ز باد مکافات داد و بیدادست به باد و بود محمد نگر…
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ما به چمن میرویم عزم تماشا که راست نوبت خانه گذشت نوبت بستان…
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات خیال تو چو درآید به سینه…
بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست بدانک مست تجلی به ماه راه نماست میان روز شتر بر سر مناره رود هر…
بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست فتد به پای…