تو از خواری همی نالی نمی‌بینی عنایت‌ها مخواه از حق عنایت‌ها و یا کم کن شکایت‌ها تو را عزت همی باید که…

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را چو آمد جان جان جان نشاید برد…

مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را که صد فردوس می‌سازد جمالش نیم خاری را مکان‌ها بی‌مکان گردد زمین‌ها جمله کان گردد…

عطارد مشتری باید‌، متاع آسمانی را مهی مریخ‌چشم ارزد‌، چراغ آن جهانی را چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان ببیند…

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها…

از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها دمی می نوش باده جان و یک لحظه شکر می‌خا به باطن همچو…

عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می می‌نخورم پیش تو شاها داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا…

چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما کفر شده‌ست لاجرم ترک هوای نفس ما چونکه به عشق زنده شد‌، قصد…

گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا تا که بهار جان‌ها تازه کُند دل تو را بوی سلام یار من…

ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا بر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرا بر دل من که جای تست…

با تو حیات و زندگی بی‌تو فنا و مردنا زانک تو آفتابی و بی‌تو بود فسردنا خلق بر این بساط‌ها بر کف…

ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما خواب ببر ز چشم ما چون…