گویند به بَلاساغون، تُرکی دو کمان دارد وَر زآندو یکی کم شد، ما را چه زیان دارد؟ ای در غم بیهوده، از…
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد غم نیست اگر ماهش افتاد در…
ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد ای دوست قمر خوشتر یا آنک قمر سازد بگذار شکرها را بگذار قمرها را…
با تلخی معزولی میری بنمی ارزد یک روز همیخندد صد سال همیلرزد خربندگی و آنگه از بهر خر مرده بهر گل پژمرده…
ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی ارزد بی سر شو و بیسامان یعنی بنمی ارزد چون لعل لبش دیدی یک…
ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد سیمرغ فلک پیما پیش تو مگس باشد آب حیوان ایمان خاک سیهی کفران…
در خانه غم بودن از همت دون باشد و اندر دل دونهمت اسرار تو چون باشد؟! بر هر چه همی لرزی، میدان…
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه عریان نشود…
اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند اگر این لشکر ما را ز…
برون شو ای غم از سینه، که لطف یار میآید تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار میآید…
امروز جمال تو سیمای دگر دارد امروز لب نوشت حلوای دگر دارد امروز گل لعلت از شاخ دگر رُستهست امروز قدِ سروت…
آن را که درون دل عشق و طلبی باشد چون دل نگشاید در آن را سببی باشد رو بر در دل بنشین…