پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند خون بدان شد دل که طالب خون دل را بو کند چنگ…
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند کنک شاید خلق را…
آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود چون رسیدش چشم بد کز چشمها مستور بود شادی شبهای ما کز…
رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود یا به قاصد رو ترش کردی…
آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود آمدم کز سر بگیرم خدمت…
برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عید اختران در خدمت او صد…
ای طربناکان ز مطرب التماس میکنید سوی عشرتها روید و میل بانگ نی کنید شهسوار اسب شادیها شوید ای مقبلان اسب غم…
از دلبر ما نشان کی دارد در خانه مهی نهان کی دارد بی دیده جمال او کی بیند بیرون ز جهان جهان…
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد زان چنین خندان و خوش ما…
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند اینک آن چوگان…
اینک آن مرغان که ایشان بیضهها زرین کنند کره تند فلک را هر سحرگه زین کنند چون بتازند آسمان هفتمین میدان شود…
پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود از شراب لایزالی جان ما مخمور بود ما به بغداد جهان…