شهر پر شد لولیان عقل دزد هم بدزدد هم بخواهد دستمزد هر که بتواند نگه دارد خرد من نتانستم مرا باری ببرد…

خلق می‌جنبند مانا روز شد روز را جان بخش جانا روز شد چند شب گشتیم ما و چند روز در غم و…

چون مرا جمعی خریدار آمدند کهنه دوزان جمله در کار آمدند از ستیزه ریش را صابون زدند وز حسد ناشسته رخسار آمدند…

ساقیان سرمست در کار آمدند مستیان در کوی خمار آمدند حلقه حلقه عاشقان و بی‌دلان بر امید بوی دلدار آمدند بلبلان مست…

اندک اندک جمع مستان می‌رسند اندک اندک می پرستان می‌رسند دلنوازان نازنازان در ره اند گلعذاران از گلستان می‌رسند اندک اندک زین…

گر نخسبی ز تواضع شبکی جان چه شود ور نکوبی به درشتی در هجران چه شود ور به یاری و کریمی شبکی…

عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید دولتی هست حریفان سر دولت خارید چو شکر یک دل و آغشته این شیر شوید…

می‌رسد یوسف مصری همه اقرار دهید می‌خرامد چو دو صد تنگ شکر بار دهید جان بدان عشق سپارید و همه روح شوید…

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد خوشتر از جان چه بود؟ از سر آن برخیزد بر حصار فلک ار…

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند این دل خسته مجروح مرا جان آرند عاشقان نقش خیال تو چو بینند…

یا رب این بوی که امروز به ما می‌آید ز سراپرده اسرار خدا می‌آید بوستان را کرمش خلعت نو می‌پوشد خستگان را…

یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید یا نسیمیست کز آن سوی جهان می‌آید یا رب این آب حیات از…