وقتی خوش است ما را، لابد نبید باید وقتی چنین به جانی جامی خرید باید ما را نبید و باده از خم…
نی دیده هر دلی را دیدار مینماید نی هر خسیس را شه رخسار مینماید الا حقیر ما را الا خسیس ما را…
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد منکر مباش بنگر اندر…
باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد باز آرزوی جانها از راه جان درآمد باز از رضای رضوان درهای خلد وا شد هر…
آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند ای عاشقان شما را پیغام میرساند سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری…
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید گرمی شیر غران تیزی تیغ…
گر ساعتی ببری ز اندیشهها چه باشد غوطی خوری چو ماهی در بحر ما چه باشد ز اندیشهها نخسپی ز اصحاب کهف…
مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد بشکست دامها را بر لامکان برآمد از باده گزافی شد صاف صاف صافی وز درد…
بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند هر سنگ دل در این ره قلب از گهر نداند هر عنکبوت جوله در تار و…
پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند از پاک میپذیرد در خاک میرساند در عشق بیقرارش بنمودنست کارش از عرش میستاند…
از چشم پرخمارت دل را قرار ماند وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد مر…
ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند دیدی که جمله رفتند تنها رهات کردند ای یوسف امانت آخر برادرانت بفروختندت…