سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد از گل و زعفران حکایت کرد چون جدا گشت عاشق از معشوق برد معشوق ناز و…

کسی خراب خرابات و مست می‌باشد از او عمارت ایمان و خیر کی باشد یکی وجود چو آتش بود نباشد آب محال…

مرا وصال تو باید صبا چه سود کند چو من زمین تو گشتم سما چه سود کند ایا بتان شکرلب چو روی…

سپاس آن عدمی را که هستِ ما بربود ز عشقِ آن عدم آمد جهانِ جان به وجود به هر کجا عدم آید…

هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود چو آب پاک که در تن رود پلید شود ز شیر دیو مزیدی…

ز شمس دین طرب نوبهار بازآید نشاط بلبله و سبزه زار بازآید کرانه کرد دلم از نبیذ و از ساقی چو وصل…

سپیده دم بدمید و سپیده می‌ساید که ویس روز رخ خویش را بیاراید غلام روز دلم کو به جای صد سالست سپیده…

فزود آتش من آب را خبر ببرید اسیر می‌بردم غم ز کافرم بخرید خدای داد شما را یکی نظر که مپرس اگر…

سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید بگرد بام تو گردان کبوتران سلام…

ز جان سوخته‌ام خلق را حذار کنید که الله الله ز آتش رخان فرار کنید که آتش رخشان خاصیت چنین دارد که…

هزار جان مقدس فدای روی تو باد که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد هزار رحمت دیگر نثار آن…

کدام لب که از او بوی جان نمی‌آید کدام دل که در او آن نشان نمی‌آید مثال اشتر هر ذره‌ای چه می‌خاید…