برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز برو برو گل سرخی ولیک خارآمیز مقام داشت به جنت صفی حق آدم جدا فتاد…
عشق گزین عشق و در او کوکبه میران و مترس ای دل تو آیت حق مصحف کژ خوان و مترس جانوری لاجرم…
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس گرچه ملول گشتهای کم نزنی ز هیچ کس چونک رسول از قنق…
سوی لبش هر آنک شد زخم خورد ز پیش و پس زانک حوالی عسل نیش زنان بود مگس روی ویست گلستان مار…
نیم شب از عشق تا دانی چه میگوید خروس خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس پرها بر هم زند…
حال ما بیآن مه زیبا مپرس آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس زیر و بالا از رخش پرنور بین ز…
ای دل بیبهره از بهرام ترس وز شهان در ساعت اکرام ترس دانه شیرین بود اکرام شاه دانه دیدی آن زمان از…
نیست در آخرزمان فریادرس جز صلاح الدین صلاح الدین و بس گر ز سر سر او دانستهای دم فروکش تا نداند هیچ…
ای روترش به پیشم بد گفتهای مرا پس مردار بوی دارد دایم دهان کرکس آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت پیدا…
من از سخنان مهرانگیز دل پر دارم ز خواب برخیز ای آنک رخ تو همچو آتش یک لحظه ز آتشم مپرهیز شیرم…
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز گرچه چون تاری ز زخمش…
سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز عشق دارد در تصور صورتی صورت گداز خانه خویش آمدی خوش اندرآ شاد آمدی…