در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی بر روی تو نشیند ای ننگ زندگانی هر ذرهای دوان است تا زندگی بیابد تو…
با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم آخر چگونه…
میزن سهتا که یکتا گشتم مکن دوتایی یا پردهٔ رهاوی یا پردهٔ رهایی بی زیر و بی بَم تو ماییم در غم…
دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی شب خوش مگو مرنجان کامشب از آن مایی افروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگر گفتا…
ای برده اختیارم تو اختیار مایی من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد غم…
هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی ای خواجه خانه بازآ بیگاه شد کجایی برگ قفس نداری جز ما هوس نداری یکتا…
آمد ز نای دولت بار دگر نوایی ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی تابان شدهست کانی خندان شده جهانی…
ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی تلخی ستان شکر ده سیلی بنوش…
در غیب هست عودی کاین عشق از او است دودی یک هست نیست رنگی کز او است هر وجودی هستی ز غیب…
ای آنک جان ما را در گلشکر کشیدی چون جان و دل ببردی خود را تو درکشیدی ما را چو سایه دیدی…
زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری چون موی از آن شدم من تا تو سرم بخاری زان دست شستم…
گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری در هر دو حال خود را از یار وانگیری پا واگرفتن تو هر دو…