مولانا molana مولانا

سحرگه گفتم آن مه را که ای من جسم و تو جانی بدین حالم که می‌بینی وزان نالم که می‌دانی ورای کفر…

مولانا molana مولانا

شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی زهی پیدای ناپیدا…

مولانا molana مولانا

مگر مستی نمی‌دانی که چون زنجیر جنبانی ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی مگر نشنیده‌ای دستان ز بی‌خویشان و سرمستان وگر نشنیده‌ای…

مولانا molana مولانا

بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی برآور دودها از دل به…

مولانا molana مولانا

رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی دیده شدی نشان من گر نه که بی‌نشانمی سیمبرا نه من زرم لعل لبا…

مولانا molana مولانا

گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی وگر یارم فقیرستی ز زر فارغ چه غم بودی خدایا حرمت مردان…

مولانا molana مولانا

امیر دل همی‌گوید تو را گر تو دلی داری که عاشق باش تا گیری ز نان و جامه بیزاری تو را گر…

مولانا molana مولانا

چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی براق عشق جان داری ز مرگ خر چه اندیشی چو من…

مولانا molana مولانا

زرگر آفتاب را بسته گاز می‌کنی کرته شام را ز مه نقش و طراز می‌کنی روز و شب و نتایج این حبشی…

مولانا molana مولانا

آنک بخورد دم به دم سنگ جفای صدمنی غم نخورد از آنک تو روی بر او ترش کنی می چو در او…

مولانا molana مولانا

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی هست شکرلبی اگر سرکه به قند می‌دهی گر تو نمی‌خری مخر می به هوس…

مولانا molana مولانا

صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی لعل و عقیق می‌کند در دل کان گداییی گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان…

بارگذاری مطالب بیشتر
سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت