شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی چو اشتر را ندید از غم…
کی افسون خواند در گوشت که ابرو پر گره داری؟! نگفتم: «با کسی منشین که باشد از طرب عاری؟! یکی پر زهر…
مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری مرا بر تخت…
برآ بر بام ای عارف بکن هر نیم شب زاری کبوترهای دلها را توی شاهین اشکاری بود جانهای پابسته شوند از بند…
بتاب ای ماه بر یارم بگو یارا اغاپوسی بزن ای باد بر زلفش که ای زیبا اغاپوسی گر اینجایی گر آنجایی وگر…
الا ای جان جان جان چو میبینی چه میپرسی الا ای کان کان کان چو با مایی چه میترسی ز لا و…
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی اگر نالایقم جانا شوم…
یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی چه باشد گر به سوی ما کند هر روز پروازی دراندازد به جان عاقلان…
حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری جمال خویش بنمایی که سبحان الذی اسری شراب عشق میجوشی از آن سوتر ز…
مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری هر آنچ دوش میگفتم ز بیخویشی و بیماری وگر ناگه قضاء الله از…
مثال باز رنجورم زمین بر، من ز بیماری نه با اهل زمین جنسم، نه امکان است طیاری چو دست شاه یاد آید،…
هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری نماند مر ورا ناله نباشد مر ورا زاری نباشد خامشی او را…