چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی که عشق سلطنت است و کمال و خودکامی پلنگ عشق چه ترسد ز رنگ…

نهان شدند معانی ز یار بی‌معنی کجا روم که نروید به پیش من دیوی ؟ کی دید خربزه زاری لطیف بی‌ سر…

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی وگر رفیق نسازد چرا تو او نشوی وگر…

اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی وگر شراب نداری چرا خبر نکنی وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی ز…

به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی بجوشد از تک دل چشمه چشمه شیرینی کلید حاجت خلقان بدان شده‌ست دعا که…

ز بامداد دلم می‌پرد به سودایی چو وام دار مرا می‌کند تقاضایی عجب به خواب چه دیده‌ست دوش این دل من که…

شدم به سوی چه آب همچو سقایی برآمد از تک چه یوسفی معلایی سبک به دامن پیراهنش زدم من دست ز بوی…

رسید ترکم با چهره‌های گل وردی بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی بگفتمش که یکی نامه‌ای به دست صبا بدادمی…

فرست باده جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بی‌نشان همی‌داری بدان نشان که همه شب چو ماه می‌تابی درون…

نگاهبان دو دیده‌ست چشم دلداری نگاه دار نظر از رخ دگر یاری وگر نه به سینه درآید به غیر آن دلبر بگو…

اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری به جان من که نترسی و هیچ غم نخوری اگر دلت به بلا…

دلا همای وصالی بپر چرا نپری تو را کسی نشناسد نه آدمی نه پری تو دلبری نه دلی لیک به هر حیله…