ترش ترش بنشستی بهانه دربستی که ندهم آبت زیرا که کوزه بشکستی هزار کوزه زرین به جای آن بدهم مگیر سخت مرا…

پدید گشت یکی آهوی در این وادی به چشم آتش افکند در همه نادی همه سوار و پیاده طلب درافتادند بجهد و…

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود که تا…

ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی نهاده جام چو خورشید بر کف دستی ز نوبهار رخش این جهان گلستانی به پیش قامت…

فرست بادهٔ جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بی‌نشان همی‌داری بدان نشان که به هر شب چو ماه می‌تابی…

تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری چگونه رطل گران خوار را به دست آری به جان من به خرابات آی یک…

به من نگر که به جز من به هر کی درنگری یقین شود که ز عشق خدای بی‌خبری بدان رخی بنگر که…

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری بیا به دعوت شیرین ما چه می‌شوری حیات موج زنان گشته اندر این مجلس…

مسلم آمد یار مرا دل افروزی چه عشق داد مرا فضل حق زهی روزی اگر سرم برود گو برو مرا سر اوست…

بیا بیا که تو از نادرات ایامی برادری پدری مادری دلارامی به نام خوب تو مرده ز گور برخیزد گزاف نیست برادر…

بلندتر شده‌ست آفتاب انسانی زهی حلاوت و مستی و عشق و آسانی جهان ز نور تو ناچیز شد‌، چه چیزی تو‌؟ طلسم…

ایا مربی جان از صداع جان چونی ایا ببرده دل از جمله دلبران چونی ز زحمت شب ما و ز ناله‌های صبوح…