رضیت بما قسمالله لی و فوضت امری دلی خالقی لقد احسنالله فیما مضی کذالک یحسن فیما بقی ایا ساقی جان هر متقی…
خواهیم یارا کامشب نخسپی حق خدا را کامشب نخسپی چون سرو و سوسن تا روز روشن خوبیم و زیبا کامشب نخسپی یار…
حدی نداری در خوش لقایی مثلی نداری در جان فزایی بر وعده تو بر نجده تو که م دوش گفتی هی تو…
تو جان مایی، ماه سمایی فارغ ز جمله اندیشهایی جویی ز فکرت، داروی علت فکرست اصل علت فزایی فکرت برون کن، حیرت…
با چرخ گردان تیره هوایی دارد همیشه قصد جدایی هذا محمد قتلی تغمد انا معود حمد الجفایی هذا حبیبی هذا طبیبی هذا…
خواهی ز جنون بویی ببری ز اندیشه و غم میباش بری تا تنگ دلی از بهر قبا جانت نکند زرین کمری کی…
سلطان منی سلطان منی و اندر دل و جان ایمان منی در من بدمی من زنده شوم یک جان چه بود صد…
آن به که مرا تمکین نکنی تا همچو خودم گرگین نکنی بر روی منه تو دست مرا تا مست مرا غمگین نکنی…
صنما خرگه توم که بسازی و برکنی قلمیام به دست تو که تراشی و بشکنی منم آن شقه علم که گهم سرنگون…
صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری قمرا میرسد تو را که به خورشید بنگری همه عالم چو جان شود همگی…
ای خجل از تو شکر و آزادی لایق آن وصال کو شادی عشق را بین که صد دهان بگشاد چون تو چشمان…
حکم نو کن که شاه دورانی سکه تازه زن که سلطانی حکم مطلق تو راست در عالم حاکمان قالباند و تو جانی…