ای از نظرت مست شده اسم و مسمّا ای یوسف جان گشته ز لبهات شکرخا ما را چه از آن قصّه که…
رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را خود فاش بگو یوسف زرّین کمری را در شهر که دیدهست چنین شهره بتی…
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا تا از لب دلدار شود مست و شکرخا تا از لب تو…
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از…
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا از آن آب حیاتست که…
میندیش میندیش که اندیشه گریها چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تریها خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت که…
زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالی زهی فر زهی نور زهی شر…
در آب فکن ساقی بط زاده آبی را بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را ای جان بهار و دی وی حاتم…
ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا هم ناظر روی تو هم…
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا من خمرهی افیونم زنهار سرم مگشا آتش به من اندرزن ، آتش چه زند…
جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را ای سرو روان بنما آن قامت بالا را خرم کن و روشن کن این…
شاد آمدی ای مهرو ای شادیِ جان شاد آ تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا ای صورتِ هر شادی اندر…