ای هوس‌های دلم باری بیا رویی نما ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما مشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون…

ای هوس‌های دلم بیا بیا بیا بیا ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا مشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون…

از فراق شمس دین افتاده‌ام در تنگنا او مسیح روزگار و درد چشمم بی‌دوا گرچه درد عشق او خود راحت جان منست…

دیده حاصل کن دلا آن گه ببین تبریز را بی‌بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را هر چه بر افلاک روحانی‌ست از…

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر…

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا جام می می‌ریخت ره…

سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را از صبوحی‌های شاه آگاه کن فساق را از عنایت‌های آن شاه حیات انگیز…

درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما بی سر و سامانی عشقش بود سامان ما آن خیال جان فزای بخت ساز بی‌نظیر…

خدمتِ شمس حق و دین یادگارت ساقیا باده گردان، چیست آخر داردارت ساقیا ؟ ساقیِ گلرخ ز می این عقلِ ما را…

از پی شمس حق و دین دیده گریان ما از پی آن آفتابست اشک چون باران ما کشتی آن نوح کی بینیم…

آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا صد هزاران سرّ ِ سرّ ِجان شنیدستی دلا از ورای پرده‌ها تو گشته‌ای چون می…

در صفای باده بنما ساقیا تو رنگ ما محومان کن تا رهد هر دو جهان از ننگ ما بادِ باده برگمار از…