رو ترش کن که همه روترشانند این جا کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا لنگ رو چونک در این…
ای بروییده به ناخواست به مانند گیا چون تو را نیست نمک خواه برو خواه بیا هر که را نیست نمک گرچه…
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا دست خود بر سر رنجور بنه…
چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا ز بگاه میر خوبان به…
اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا بستان ز من شرابی که قیامت است حقا چه تفرج و تماشا که…
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها به میان حبس ناگه قمری مرا…
بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را به من آورید آخر صنم گریزپا را به ترانههای شیرین به بهانههای زرین بکشید سوی…
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی…
چو فرستاد عنایت به زمین مشعلهها را که بدر پرده تن را و ببین مشعلهها را تو چرا منکر نوری مگر از…
مفروشید کمان و زره و تیغ ، زنان را که سزا نیست سلحها به جز از تیغ زنان را چه کند بنده…
ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را داد گلزار جمالت جان شیرین خار را ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو در…
امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها با کسی باید که روحش هست صافی صفا چون تغییر هست در جان وقت جنگ…