بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد ساقی به سوی جام رو…

ای لولیان ای لولیان یک لولی‌یی دیوانه شد تشتش فتاد از بام ما‌، نک سوی مجنون‌خانه شد می‌گشت گِرد حوض او‌، چون…

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند عالم همه دریا شود…

آن کیست آن آن کیست آن کاو سینه را غمگین کند چون پیش او زاری کنی تلخ تو را شیرین کند اول…

خامی سوی پالیز جان آمد که تا خربز خورد دیدی تو یا خود دید کس کاندر جهان خر بز خورد؟ تروندهٔ پالیز جان…

امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان می‌رسد سلطان سلطانان ما از سوی میدان می‌رسد امروز توبه بشکنم پرهیز را برهم زنم…

صوفی چرا هُشیار شد؟ ساقی چرا بیکار شد؟ مستی اگر در خواب شد مستی دگر بیدار شد خورشید اگر در گور شد…

مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند نی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بند ذوق سر سرمست را…

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند در عشق گشتم فاش‌تر وز همگنان قلاش‌تر وز…

کیست در این شهر که او مست نیست کیست در این دور کز این دست نیست کیست که از دمدمه روح قدس…

قصد سرم داری خنجر به مشت خوشتر از این نیز توانیم کُشت برگ گل از لطف تو نرمی بیافت بر مثل خار…

خانه دل باز کبوتر گرفت مشغله و بقر بقو درگرفت غلغل مستان چو به گردون رسید کرکس زرین فلک پر گرفت بوطربون…