یار مرا چو اشتران باز مهار میکشد اشتر مست خویش را در چه قطار میکشد جان و تنم بخست او شیشه من…
زهره عشق هر سحر بر در ما چه میکند دشمن جان صد قمر بر در ما چه میکند هر که بدید از…
عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود چونک جمال این بود رسم وفا چرا بود این همه لطف و سرکشی قسمت…
طوطی جان مست من از شکری چه میشود زهره می پرست من از قمری چه میشود بحر دلم که موج او از…
ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود چونک به لطفش…
بی تو به سر می نشود با دگری مینشود هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود اشک دوان هر سحری از دلم…
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود خاک سیه بر سر او…
سجده کنم پیشکش آن قد و بالا چه شود دیده کنم پیشکش آن دل بینا چه شود باده او را نخورم ور…
چشم تو ناز میکند ناز جهان تو را رسد حسن و نمک تو را بود ناز دگر که را رسد چشم تو…
آب زنید راه را، هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد راه دهید یار را، آن مه دَه…
پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات میرسد آب سیاه درمرو کآب حیات میرسد نوبت عشق مشتری بر سر چرخ میزند بهر…
جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود گر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بود…