اگر امشب بر من باشی و خانه نروی یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی اندک اندک به جنون راه بری…

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی چون تو خواهی که شکرخایی غلط…

ای شه جاودانی وی مه آسمانی چشمه زندگانی گلشن لامکانی تا زلال تو دیدم قصه جان شنیدم همچو جان ناپدیدم در تک…

الا میر خوبان هلا تا نرنجی بهانه نگیری و از ما نرنجی توی یار غارم امید تو دارم که سر را نخارم…

صنما تو همچو آتش قدح مدام داری به جواب هر سلامی که کنند جام داری ز برای تو اگر تن دو هزار…

به شکرخنده اگر می‌ببرد دل ز کسی می‌دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش گه…

در رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوی نزد سردان منشین کز دمشان سرد شوی از رخ عشق بجو چیز دگر…

گر گریزی به ملولی ز من سودایی روکشان دست گزان جانب جان بازآیی زین خیالی که کشان کرد تو را دست بکش…

نیستی عاشق ای جلف شکم خوار گدای در فروبند و همان گنده کسان را می‌گای کار بوزینه نبوده‌ست فن نجاری دعوی یافه…

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی دوش شب با کی بدی که چو سحر می‌خندی ای بهاری که جهان از…

هست اندر غم تو دلشده دانشمندی همچو نقره‌ست در آتشکده دانشمندی بر امید کرم و رحمت بخشایش تو از ره دور به…

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی مونس خویش بدیدی دل هر موجودی چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی ساقی وصل…