غزل شمارهٔ ۱۶۷۷ – یک دمی خوش چو گلستان کندم

مولانا molana

یک دمی خوش چو گلستان کندم

یک دمی همچو زمستان کندم

یک دمم فاضل و استاد کند

یک دمی طفل دبستان کندم

یک دمی سنگ زند بشکندم

یک دمی شاه درستان کندم

یک دمم چشمه خورشید کند

یک دمی جمله شبستان کندم

دامنش را بگرفتم به دو دست

تا ببینم که چه دستان کندم

دردی درد خوشش را قدحم

گرچه او ساقی مستان کندم

زان ستانم شکر او شب و روز

تا لقب هم شکرستان کندم