
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی
داریم سری کان سر بیتن بزید چون مه
گر گردن ما دارد در عشق تو باریکی
شاهیم نه سه روزه لعلیم نه پیروزه
عشقیم نه سردستی مستیم نه از سیکی
من بنده خوبانم هر چند بدم گویند
با زشت نیامیزم هر چند کند نیکی
عشاق بسی دارد من از حسد ایشان
بیگانه همیباشم از غایت نزدیکی
روپوش کند او هم با محرم و نامحرم
گویند فلان بنده گوید که عجب کی کی
طفلی است سخن گفتن مردی است خمش کردن
تو رستم چالاکی نی کودک چالیکی
چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما درآید جان فزای من گشاید…
بار دگر آن مست به بازار درآمد وان سرده مخمور به خمار درآمد سرهای درختان همه پربار چرا شد کان بلبل خوش…
یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی انت کمال ثروتی انت…
ای شاه مسلمانان وی جان مسلمانی پنهان شده و افکنده در شهر پریشانی ای آتش در آتش هم میکش و هم میکش…
کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست آنک به رقص آورد پرده دل…
تو آسمان منی من زمین به حیرانی که دم به دم ز دل من چه چیز رویانی زمین خشک لبم من ببار…
برای تو فدا کردیم جانها کشیده بهر تو زخم زبانها شنیده طعنههای همچو آتش رسیده تیر کاری زان کمانها اگر دل را…
ز آب تشنه گرفتهست خشم میبینی گرسنه آمد و با نان همیکند بینی ز آفتاب گرفتهست خشم گازر نیز زهی حماقت و…