
یا صغیر السن یا رطب البدن
یا قریب العهد من شرب اللبن
یا صغیر السن یا رطب البدن
یا قریب العهد من شرب اللبن
هاشمی الوجه ترکی القفا
دیلمی الشعر رومی الذقن
روحه روحی و روحی روحه
من رآی روحین عاشا فی بدن
صح عند الناس انی عاشق
غیر ان لم یعرفوا عشقی به من
اقطعوا شملی و ان شئتم صلوا
کل شیء منکم عندی حسن
ذاب مما فی متاعی وطنی
و متاعی باد مما فی وطن
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد سر من مست جمالت دل من…
چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر ببست شمس و قمر پیش بندگیش کمر چو روی انور او گشت دیده دیده…
قلت له مصیحا یا ملکالمشرق اقسم بالخالق مثلک لم یخلق قدرک لایعرف وعدک لا یخلف نائلک الاشرف بالک لم یغلق جسمی کالخردله…
بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم هله ای سرده مستان…
گر لاش نمود راه قلاش ای هر دو جهان غلام آن لاش ای دیده جهان و جان ندیده جانست جهان تو یک…
باز گردد عاقبت این در بلی رو نماید یار سیمین بر بلی ساقی ما یاد این مستان کند بار دیگر با می…
به صلح آمد آن ترک تند عربده کن گرفت دست مرا گفت تکری یرلغسن سؤال کردم از چرخ و گردش کژ او…
چون نمایی آن رخ گلرنگ را از طرب در چرخ آری سنگ را بار دیگر سر برون کن از حجاب از برای…