
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پیِ سرو روان چشمه و گلزار بین
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پیِ سرو روان چشمه و گلزار بین
برجه و کاهل مباش در ره عیش و معاش
پیشکشی کن قماش رونق تجّار بین
جملهی تجّارِ ما، اهل دل و انبیا
همره این کاروان خالق غفّار بین
آمد محمود باز بر در حجره ایاز
عشق گزین عشق باز دولتِ بسیار بین
خاک ایازم که او هست چو من عشق خو
عشق شود عشق جو، دلبرِ عیّار بین
سنّت نیکوست این، چارق با پوستین
قبله کنَش بهرِ شُکر باقی از ایثار بین
ساعت رنج و بلا چارق بین میشوی
بیمرضی خویش را خسته و بیمار بین
چارق ما نطفه دان خون رحم پوستین
گوهر عقل و بصر از شه بیدار بین
گوهر پیشین بنه تا کندت میر ده
کهنه ده و نو ستان دانه ده انبار بین
تا نگری در زمین هیچ نبینی فلک
یک دمه خود را مبین خلعت دیدار بین
این سخن در نثار هم به سخن ده سپار
پس تو ز هر جزو خویش نکته و گفتار بین
مطربِ عاشقان بجنبان تار بزن آتش به مؤمن و کفار مصلحت نیست عشق را خمشی پرده از روی مصلحت بردار تا بنگریست…
دزدیده چون جان میروی اندر میانِ جانِ من سروِ خرامانِ منی ای رونقِ بستانِ من چون میروی بیمن مرو ای جانِ جان…
صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد ز رندان کیست این کاره…
مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی که او صفهای شیران را بدراند به تنهایی کمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل…
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من گفت ای رخهای زرد و زعفرانستان من زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب…
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها ای بادِ نایِ…
هله زیرک هله زیرک هله زیرک زوتر هله کز جنبش تو کار همه نیکوتر بدوان از پی مردان بنگر از چپ و…
یا رب توبه چرا شکستم وز لقمه دهان چرا نبستم گر وسوسه کرد گرد پیچم در پیچش او چرا نشستم آخر دیدم…