غزل شمارهٔ ۱۹۶۲ – یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من

یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من

بر کنار چشمه خفته در میان نسترن

حلقه کرده دست بسته حوریان بر گرد او

از یکی سو لاله زار و از یکی سو یاسمن

باد می زد نرم نرمک بر کنار زلف او

بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن

مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یار

چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگن

ز اول این خواب گفتم من که هم آهسته باش

صبر کن تا باخود آیم یک زمان تو دم مزن

مولانا molana

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا