
گفتی که تو ملحدی چنان گیر
گفتی که تو روبهی نهای شیر
ما را سقط همه سگان گیر
گفتی که ز دل خبر نداری
ای مونس دل مرا زبان گیر
دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن صد حور کش داری ولی بنگر یکی داری چو من…
الا ای شمع گریان گرم میسوز خلاص شمع نزدیکست شد روز خلاص شمعها شمعی برآمد که بر زنگی ظلمتهاست پیروز نهان شد…
دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد مگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند…
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی جان منی و…
وقتی خوش است ما را، لابد نبید باید وقتی چنین به جانی جامی خرید باید ما را نبید و باده از خم…
ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم می گلرنگ بده تا همه یک رنگ شویم صورت لطف سقی الله توی در دو…
ذره ذره آفتاب عشق دردی خوار باد مو به موی ما بدان سر جعفر طیار باد ذرهها بر آفتابت هر زمان بر…
دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو مرا سیران کجا باشد مرا تحویل و رفتن تو بدیدم بیتو…