غزل شمارهٔ ۲۰۹۶ – گر تنگ بدی این سینه من

مولانا molana

گر تنگ بدی این سینه من

روشن نشدی آیینه من

ای خار گلی از روضه من

دوزخ تبشی از کینه من

خورشید جهان دارد اثری

از کر و فر دوشینه من

آن کوه احد پشمین شده‌ست

از رشک من و پشمینه من

چون جوز کهن اشکسته شوی

گر نوش کنی لوزینه من

از بهر دل این شیشه دلان

باشد بر که در چینه من

از بهر چنین جمعیت جان

هر روز بود آدینه من

تا تازه شود پژمرده من

تا مرد شود عنینه من