غزل شمارهٔ ۳۰۳۶ – گاه چو اشتر در وحل آیی

مولانا molana

گاه چو اشتر در وحل آیی
گه چو شکاری در عجل آیی
کجکنن اغلن چند گریزی
عاقبت آخر در عمل آیی
در سوی بی‌سو می‌رو و می‌جو
تا کی ای دل در علل آیی
در طلبی تو در طرب افتی
در نمدی تو در حلل آیی
دردسر آید شور و شر آید
عاشق شو تا بی‌خلل آیی
نفخ کند جان در دل ترسان
مطرب جویی در غزل آیی
چونک قویتر دردمد آن نی
در رخ دلبر مکتحل آیی
چنگ بگیری ننگ پذیری
فاعل نبوی مفتعل آیی
از غم دلبر در برش افتی
در کف اویی در بغل آیی
فکر رها کن ترک نهی کن
زانک ز حیرت با دول آیی
فکر چو آید ضد ورا بین
زین دو به حیرت محتمل آیی
زانک تردد آرد حیرت
زین دو تحول در محل آیی
ز اول فکرت آخر ره بین
چند به گفتن منتقل آیی

مولانا molana

مطالعه بیشتر