
کیف اتوب یا اخی من سکر کارجوان
لیس من التراب بل معصره بلا مکان
کیف اتوب یا اخی من سکر کارجوان
لیس من التراب بل معصره بلا مکان
خط علی کوسها کتابه شارحه
یا من من یشربها من الممات و الهوان
من تبریز نبعه منبته و ینعه
فها الیها جانب و جانب الی الجنان
چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من صید توایم و ملک تو گر صنمیم وگر شمن هر نفس از کرانهای…
گر گمشدگان روزگاریم ره یافتگان کوی یاریم گم گردد روزگار چون ما گر آتش دل بر او گماریم نی سر ماند نه…
باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش بازگشادیم خوش بال و پر جان خویش باز سعادت رسید دامن ما را کشید بر…
خرامان میروی در دل، چراغافروز جان و تن زهی چشموچراغ دل، زهی چشمم به تو روشن زهی دریای پر گوهر، زهی افلاک…
با رخ چون مشعله بر در ما کیست آن هر طرفی موج خون نیم شبان چیست آن در کفنِ خویشتن رقصکنان مردگان…
ای دل سرمست، کجا میپری؟ بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟ مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی دایهٔ هر جان و…
تا چند تو پس روی به پیش آ در کفر مرو به سوی کیش آ در نیش تو نوش بین به نیش…
تُرُش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدهستم ز افسونهاش مجنونم ز افسانهاش سرمستم بتان بس دیدهام جانا ولیکن نی چنین زیبا توی…