
کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من
شکر خدا را که خرم برد صداع از سر من
کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من
شکر خدا را که خرم برد صداع از سر من
گاو اگر نیز رود تا برود غم نخورم
نیست ز گاو و شکمش بوی خوش عنبر من
گاو و خری گر برود باد ابد در دو جهان
دلبر من دلبر من دلبر من دلبر من
حلقه به گوش است خرم گوش خر و حلقه زر
حیف نگر حیف نگر وازر من وازر من
سر کشد و ره نرود ناز کند جو نخورد
جز تل سرگین نبود خدمت او بر در من
گاو بر این چرخ بر این گاو دگر زیر زمین
زین دو اگر من بجهم بخت بود چنبر من
رفتم بازار خران این سو و آن سو نگران
از خر و از بنده خر سیر شد این منظر من
گفت کسی چون خر تو مرد خری هست بخر
گفتم خاموش که خر بود به ره لنگر من
بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان رندی از حلقه ما گشت در این کوی نهان مدتی هست که ما در طلبش سوختهایم…
کریما تو گلی یا جمله قندی که چون بینی مرا چون گل بخندی عزیزا تو به بستان آن درختی که چون دیدم…
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم نی تو دست او گرفتی…
من به سوی باغ و گلشن می روم تو نمیآیی میا من می روم روز تاریک است بیرویش مرا من برای شمع…
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصههای شکر از لبان تو گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان…
بر شکرت جمع مگسها چراست نکته لاحول مگسران کجاست هر نظری بر رخ او راست نیست جز نظری کو ز ازل بود…
هین که منم بر در در برگشا بستن در نیست نشان رضا در دل هر ذره تو را درگهیست تا نگشایی بود…
آمد ز نای دولت بار دگر نوایی ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی تابان شدهست کانی خندان شده جهانی…