غزل شمارهٔ ۲۶۵۹ – کسی کاو را بود در طبع سستی

مولانا molana

کسی کاو را بود در طبع سستی
نخواهد هیچ کس را تندرستی
مده دامن به دستان حسودان
که ایشان می‌کشندت سوی پستی
زیان‌تر خویش را و دیگران را
نباشد چون حسد در جمله هستی
هلا بشکن دل و دام حسودان
وگر نی پشت بخت خود شکستی
از این اخوان چو ببریدی چو یوسف
عزیز مصری و از گرگ رستی
اگر حاسد دو پایت را ببوسد
به باطن می‌زند خنجر دودستی
ندارد مهر مهره او چه گشتی
ندارد دل‌، دل اندر وی چه بستی‌؟
اگر در حصن تقوا راه یابی
ز حاسد وز حسد جاوید رستی
اگر چه شیرگیری، ترک او کن
نه آن شیر است کش گیری به مستی

مولانا molana

مطالعه بیشتر