غزل شمارهٔ ۶۶۹ – چو شب شد جملگان در خواب رفتند

مولانا molana

چو شب شد جملگان در خواب رفتند
همه چون ماهیان در آب رفتند
دو چشم عاشقان بیدار تا روز
همه شب سوی آن محراب رفتند
چو ایشان را حریف از اندرونست
چه غم دارند اگر اصحاب رفتند
همه در غصه و در تاب و عشاق
به سوی طره پرتاب رفتند
همه اندر غم اسباب و ایشان
قلنداروار بی‌اسباب رفتند
کی یابد گرد ایشان را که ایشان
چو برق و باد سخت اشتاب رفتند
تو چون دلوی بر بن دولاب می‌گرد
که ایشان برتر از دولاب رفتند
ببین آن‌ها که بند سیم بودند
درون خاک چون سیماب رفتند
ببین آن‌ها که سیمین بر گزیدند
به روی سرخ چون عناب رفتند

مولانا molana

مطالعه بیشتر