مولانا
مه تو یار ندارد جز او تو یار مگیر رخش کنار ندارد از او کنار مگیر جهان شکارگهی دان ز هر طرف…
مولانا
یک ساعت ار دو قبلکی از عقل و جان برخاستی این عقل ما آدم بدی این نفس ما حَوّاستی ور آدم از…
مولانا
گرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی ورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادی گرچه به نقش پستی بر آسمان…
مولانا
از این درخت بدان شاخ و بر نمی‌بینی سه شاخ داری کور و کری و گرگینی میان آب دری و ز آب…
مولانا
خیز که امروز جهان آن ماست جان و جهان ساقی و مهمان ماست در دل و در دیده دیو و پری دبدبه…
مولانا
آمد سرمست سحر دلبرم بیخود و بنشست به مجلس برم گرم شد و عربده آغاز کرد گفت که تو نقشی و من…
مولانا
کار همه محبان همچون زرست امشب جان همه حسودان کور و کرست امشب دریای حسن ایزد چون موج می‌خرامد خاک ره از…
مولانا
سه روز شد که نگارین من دگرگون‌ست شکر ترش نبود آن شکر ترش چون‌ست به چشمه‌ای که در او آب زندگانی بود…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی