غزل شمارهٔ ۱۵۲۴ – چو آب آهسته زیر که درآیم

مولانا molana

چو آب آهسته زیر که درآیم
به ناگه خرمن که درربایم
چکم از ناودان من قطره قطره
چو طوفان من خراب صد سرایم
سرا چه‌بْوَد‌؟ فلک را برشکافم
ز بی‌صبری قیامت را نپایم
بلا را من علف بودم ز اول
ولیک اکنون بلاها را بلایم
ز حبس جا میابا دل رهایی
اگر من واقفم که من کجایم
سر نخلم ندانی کز چه سوی است
در این آب ار نگونت می‌نمایم
نه قلماشی است لیکن ماند آن را
نه هجو‌ی می‌کنم نی می‌ستایم
دم عشق است و عشق از لطفْ پنهان
ولی من از غلیظی‌ های هایم
مگو کُه را اگر آرد صدایی
که‌ای کُه نامدی‌، گفتی که آیم
تو او را گو که بانگِ کُه از او بود
زهی گویندهٔ بی‌منتهایم

مولانا molana

مطالعه بیشتر