غزل شمارهٔ ۱۷۱ چون نمایی آن رخ گلرنگ را

مولانا molana


چون نمایی آن رخ گلرنگ را

از طرب در چرخ آری سنگ را

بار دیگر سر برون کن از حجاب

از برای عاشقان دنگ را

تا که دانش گم کند مر راه را

تا که عاقل بشکند فرهنگ را

تا که آب از عکس تو گوهر شود

تا که آتش واهلد مر جنگ را

من نخواهم ماه را با حسن تو

وان دو سه قندیلک آونگ را

من نگویم آینه با روی تو

آسمان کهنه پرزنگ را

دردمیدی و آفریدی باز تو

شکل دیگر این جهان تنگ را

در هوای چشم چون مریخ او

ساز ده ای زهره باز آن چنگ را

مولانا molana

مطالعه بیشتر