غزل شمارهٔ ۲۰۹۹ – چند نظاره جهان کردن

مولانا molana

چند نظاره جهان کردن

آب را زیر که نهان کردن

رنج گوید که گنج آوردم

رنج را باید امتحان کردن

آنک از شیر خون روان کرده‌ست

شیر داند ز خون روان کردن

آسمان را چو کرد همچون خاک

خاک را داند آسمان کردن

بعد از این شیوه دگر گیرم

چند بیگار دیگران کردن

تیز برداشتی تو ای مطرب

این به آهستگی توان کردن

این گران زخمه‌ای است نتوانیم

رقص بر پرده گران کردن

یک دو ابریشمک فروتر گیر

تا توانیم فهم آن کردن

اندک اندک ز کوه سنگ کشند

نتوان کوه را کشان کردن

تا نبینند جان جان‌ها را

کی توان سهل ترک جان کردن

بنما ای ستاره کاندر ریگ

نتوان راه بی‌نشان کردن