غزل شمارهٔ ۱۷۶۸ – چند قبا بر قد دل دوختم

مولانا molana

چند قبا بر قد دل دوختم

چند چراغ خرد افروختم

پیر فلک را که قراریش نیست

گردش بس بوالعجب آموختم

گنج کرم آمد مهمان من

وام فقیران ز کرم توختم

حاصل از این سه سخنم بیش نیست

سوختم و سوختم و سوختم

بر مثل شمعم من پاکباز

ریختم آن دخل که اندوختم

بس که بسی نکته عیسی جان

در دل و در گوش خر اسپوختم

بس که اذا تم دنا نقصه

تا بنگوید صنم شوخ تم