
چرا منکر شدی ای میر کوران
نمیگویم که مجنون را مشوران
چرا منکر شدی ای میر کوران
نمیگویم که مجنون را مشوران
تو می گویی که بنما غیبیان را
ستیران را چه نسبت با ستوران
در این دریا چه کشتی و چه تخته
در این بخشش چه نزدیکان چه دوران
عدم دریاست وین عالم یکی کف
سلیمانی است وین خلقان چو موران
ز جوش بحر آید کف به هستی
دو پاره کف بود ایران و توران
در آن جوشش بگو کوشش چه باشد
چه می لافند از صبر این صبوران
از این بحرند زشتان گشته نغزان
از این موجند شیرین گشته شوران
نپردازی به من ای شمس تبریز
که در عشقت همیسوزند حوران
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو جان همه خوش است در سایه لطف جان تو شاه همه جهان…
یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش عاشق صدسالهام توبه کجا من کجا توبه…
ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته سرها بریده بیعدد در رزم تو پا کوفته چون عزم…
هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو بگشا راز با همو که سلام علیکم تو چرا آب و روغنی که…
یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه کز چهره بزد آتش در خیمه و در…
بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم شکسته بسته میگفتم پریر از…
از دور بدیده شمس دین را فخر تبریز و رشک چین را آن چشم و چراغ آسمان را آن زنده کننده زمین…
عجب دلی که به عشق بت است پیوسته عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته بمال چشم دلا بهترک از این…