
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه میزند
هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند
هم دل من راه عیاران ابله میزند
هم دل من همچو شحنه طالب دزدان شده
هم دل من همچو دزدان نیم شب ره میزند
گه چو حکم حق دل من قصد سرها میکند
گه چو مرغ سربریده الله الله میزند
هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی حیله کم کن نگذارم که به فن بگریزی جان شیرین تو در قبضه و…
بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم هله ای سرده مستان…
ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره تا چه زند زهره از آینه و جندره پیش تو افتاده ماه بر ره…
من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم مرغ…
هر جور کهز تو آید بر خود نهم غرامت جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت ای ماهروی از…
ساقی جان فزای من بهر خدا ز کوثری در سر مست من فکن جام شراب احمری بحر کرم توی مرا از کف…
دوش دل عربده گر با کی بود مشت کی کردست دو چشمش کبود آن دل پرخواره ز عشق شراب هفت قدح از…
ز مکر حق مباش ایمن اگر صد بخت بینی تو بمال این چشمها را گر به پندار یقینی تو که مکر حق…