غزل شمارهٔ ۲۸۶۰ – هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی

مولانا molana

هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی
قمری باخبری درد دوایی عجبی
هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش
تابد از روزن دل نور ضیایی عجبی
این چه جام است که از عین بقا سر برزد
تا زند جان منش طال بقایی عجبی
هر کی از ظلمت غم بر دل او بند بود
یابد از دولت او بندگشایی عجبی
این چه سحر است که خلق از نظرش محرومند
یا چه ابر است بر آن ماه لقایی عجبی
از کجا تافت چنان ماه در این قالب تن
تا ز جا رفت دل و رفت به جایی عجبی
چون دل از خانه وهم حدثان بیرون شد
ز یکی دانه در دید سرایی عجبی
می‌نمود از در و دیوار سرا در تابش
هشت جنت ز یکی روح فزایی عجبی
شمس تبریز از این خوف و رجا بازرهان
تا برآید ز عدم خوف و رجایی عجبی

مولانا molana

مطالعه بیشتر