
هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام
دشمنم از مرگ من کور شود والسلام
هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام
دشمنم از مرگ من کور شود والسلام
آن شکرستان مرا می کشد اندر شکر
ای که چنین مرگ را جان و دل من غلام
در غلط افکندهست نام و نشان خلق را
عمر شکربسته را مرگ نهادند نام
از جهت این رسول گفت که الفقر کنز
فقر کند نام گنج تا غلط افتند عام
وحی در ایشان بود گنج به ویران بود
تا که زر پخته را ره نبرد هیچ خام
گفتم ای جان ببین زین دلم سست تنگ
گفت که زین پس ز جهل وامکش از پس لگام
تا که سرانجام تو گردد بر کام تو
توسن خنگ فلک باشد زیر تو رام
گر تو بدانی که مرگ دارد صد باغ و برگ
هست حیات ابد جوییش از جان مدام
خامش کن لب ببند بیدهنی خای قند
نیست شو از خود که تا هست شوی زو تمام
نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری صف سلیمان نگر پیش رخ آن پری آن پریی کز رخش گشت بشر چون ملک…
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید زحمت سرما و دود رفت به کور…
هر کی از نیستی آید به سوی او خبری اندر او از بشریت بنماید اثری التفاتی نبود همت او را به علل…
ما آفت جان عاشقانیم نی خانه نشین و خانه بانیم اندر دل تو اگر خیال است می پنداری که ما ندانیم اسرار…
آن کیست آن آن کیست آن کاو سینه را غمگین کند چون پیش او زاری کنی تلخ تو را شیرین کند اول…
ای ز بگه خاسته سر مست مست مست شرابی و شراب الست عشق رسانید تو را همچو جام از بر ما تا…
مطربِ عاشقان بجنبان تار بزن آتش به مؤمن و کفار مصلحت نیست عشق را خمشی پرده از روی مصلحت بردار تا بنگریست…
من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان این دزد ما خود دزد را چون می بدزدد از میان خواهند از…