غزل شمارهٔ ۱۹۹۷ – هر که را گشت سر از غایت برگردیدن

مولانا molana

هر که را گشت سر از غایت برگردیدن

ساکنان را همه سرگشته تواند دیدن

هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد

بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن

هر کی صفرا شودش غالب از شیرینی

تلخ گردد دهنش گاه شکر خاییدن

عقل میدانی او خود خر لنگ افتاده است

در براق احدی دید کسی لنگیدن

ای کسی کز حدثان در حدثی افتادی

چون چنینی تو روا نیست تو را جنبیدن

باید اول ز حدث سوی قدم پیوستن

وانگهان بر قدمش نیمچه‌ای ببریدن

خانه شاه بزن نقب اگر نقب زنی

گوهری دزد از آن خانه گه دزدیدن

من علامات گهر گفتم لیکن چه کنم

کورموشی چو ندارد نظر بگزیدن

شمس تبریز سخن‌های تو می بخشد چشم

لیک کو گوش که داند سخنت بشنیدن