غزل شمارهٔ ۱۲۳۵ – نگاری را که می‌جویم به جانش

نگاری را که می‌جویم به جانش
نمی‌بینم میان حاضرانش
کجا رفت او میان حاضران نیست
در این مجلس نمی‌بینم نشانش
نظر می‌افکنم هر سو و هر جا
نمی‌بینم اثر از گلستانش
مسلمانان کجا شد نامداری
که می‌دیدم چو شمع اندر میانش
بگو نامش که هر کی نام او گفت
به گور اندر نپوسد استخوانش
خنک آن را که دست او ببوسید
به وقت مرگ شیرین شد دهانش
ز رویش شکر گویم یا ز خویش
که کفو او نمی‌بیند جهانش
زمینی گر نیابد شکل او چیست
که می‌گردد در این عشق آسمانش
بگو القاب شمس الدین تبریز
مدار از گوش مشتاقان نهانش

مولانا molana

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا