
نشاید از تو چندین جور کردن
نشاید خون مظلومان به گردن
نشاید از تو چندین جور کردن
نشاید خون مظلومان به گردن
مرا بهر تو باید زندگانی
وگر نی سهل دارم جان سپردن
از آن روزی که نام تو شنیدم
شدم عاجز من از شبها شمردن
روا باشد که از چون تو کریمی
نصیب من بود افسوس خوردن
خداوندا از آن خوشتر چه باشد
بدیدن روی تو پیش تو مردن
مثال شمع شد خونم در آتش
ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن
در این زندان مرا کند است دندان
از این صبر و از این دندان فشردن
از این خانه شدم من سیر وقت است
به بام آسمانها رخت بردن
دل بر ما شدهست دلبر ما گل ما بیحدست و شکر ما ما همیشه میان گلشکریم زان دل ما قویست در بر…
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان که از پرده برون آیند خوبان چنین فرموده است خاقان که امسال شکر خواهم که…
ای روز مبارک و خجسته ما جمع و تو در میان نشسته ای همنفس همیشه پیش آ تا زنده شود دمی شکسته…
گر این سلطان ما را بنده باشی همه گریند و تو در خنده باشی وگر غم پر شود اطراف عالم تو شاد…
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من تا نه ردی کردمی و…
به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت که سر و پا و سلامت نبود روز قیامت حشم عشق درآمد ربض شهر…
عار بادا جهانیان را عار از دو سه ماده ابله طرار شکلک زاهدان ولی ز درون لیس فی الدار سیدی دیار به…
برسید لک لک جان که بهار شد کجایی بشکفت جمله عالم گل و برگ جان فزایی رخ یوسفان ببینی که ز چاه…