غزل شمارهٔ ۲۴۱ – نرد کف تو بردست مرا

مولانا molana

نرد کف تو بردست مرا
شیر غم تو خوردست مرا
گشتم چو خلیل اندر غم تو
آتشکده‌ها سردست مرا
در خاک فنا ای دل بمران
کز راندن تو گردست مرا
می‌ران فرسی در گلشن جان
کز گلشن جان وردست مرا
در شادی ما وهمی نرسد
کاین خنده گری پرده‌ست مرا
صد رخ ز درون سرخ‌ست مرا
یک رخ ز برون زردست مرا
ای احول ده این هر دو جهان
کز راحت تو دردست مرا
در رهبریت ای مرد طلب
بر هر سر ره مردست مرا
خاموش و مجو تو شهرت خود
کز راحت تو دردست مرا

مولانا molana

مطالعه بیشتر